سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امیدوار بودم به پای هم پیر شویم نه به دست هم...

باران

ببینمت . . .
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چی بود؟
هان!
باران . . .
باز با “باران” قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .

 

هر کی با من زیر بارون خاطره داره حتما نظر بذاره...



+ نوشته شده در پنج شنبه 92/4/6 ساعت 9:11 صبح توسط آشوب آشفته |  نظر