سلام
چقدر داغوني... ولي خدا رو شكر كن مثل من نيستي من داغونترم نميدوني تو دلم چه خبره!
راستي مال خودتن؟!
قصه ام ديگر زنگار گرفت:با نفس هاي شبم پيوندي است.پرتويي لغزد اگر بر لب او،گويدم دل : هوس لبخندي است.خيره چشمانش با من گويد:كو چراغي كه فروزد دل ما؟هر كه افسرد به جان ، با من گفت:آتشي كو كه بسوزد دل ما؟خشت مي افتد از اين ديوار.رنج بيهوده نگهبانش برد.دست بايد نرود سوي كلنگ،سيل اگر آمد آسانش برد.باد نمناك زمان مي گذرد،رنگ مي ريزد از پيكر ما.خانه را نقش فساد است به سقف،سرنگون خواهد شد بر سر ما.گاه مي لرزد باروي سكوت:غول ها سر به زمين مي سايند.پاي در پيش مبادا بنهيد،چشم ها در ره شب مي پايند!تكيه گاهم اگر امشب لرزيد،بايدم دست به ديوار گرفت.با نفس هاي شبم پيوندي است:قصه ام ديگر زنگار گرفت.
كجايي نيستي؟
بيستون كندن فرهاد نه كاريست شگرف
شور شيرين به سر هر كه افتد كوه كن است....
عالي بود مثل هميشه